روسای یک سازمان تنها رهبران آن سازمان نیستند، و هر رئیسی نیز از هنر رهبری متعالی بهرهمند نیست. شاید بهترین رهبری که میشناسید، همان همکاری باشد که پشت میز کناریتان نشسته است و همیشه با خوشرویی منگنهاش را در اختیارتان میگذارد و در حل مشکلات کمکتان میکند. در این نوشتار ۱۰ تفاوت بین رهبر و رئیس در هر کسب و کار را بدانید.
همانطور که میدانید، اولویت اصلی برای یک رئیس حصول اطمینان از انجام تمام کارهایی است که باید زیر نظر وی انجام شوند، در حالیکه یک رهبر واقعی نه تنها به دنبال تکمیل پروژهها و انجام تمام وظایف است، بلکه برای توانمندسازی و انگیزهبخشی به آدمهایی که در طول روز با آنها تعامل دارد نیز تلاش میکند.
رهبر به کسی گفته میشود که به جای تمرکز بر چیزهای منفی، فقط تلاش میکند همه چیز را در سازمان بهبود ببخشد. آدمها معمولا به قدرت یک رئیس اذعان میکنند، ولی همیشه فقط به یک رهبر واقعی احترام میگذارند.
آیا در مورد اینکه چه چیزهایی میتوانند یک فرد را به رهبری بزرگ تبدیل کنند، دچار سردرگمی شدهاید؟ تا پایان این مقاله با ما همراه باشید تا از تفاوت بین رهبر و رئیس آگاه شوید، و بفهمید چرا پرورش مهارتهای عالی رهبری برای آدمهایی که واقعا میخواهند تاثیر مثبتی از خود به جای بگذارند، بسیار با اهمیت است.
۱. رهبران آدمهایی مهربان هستند؛ روسا افرادی سرد
بسیاری از آدمها شاید به اشتباه، حرفهایگری را با رفتار بیاحساس و شبیه آدم آهنی یکسان بدانند. بسیاری از روسا دائما داخل دفترشان جا خوش میکنند و به ندرت با کارمندان به تعامل میپردازند.
حتی اگر شما به عنوان یک رئیس، تمام وقتتان را برای انجام کارهای مختلف برنامهریزی کرده باشید، همیشه باید زمانی را به تعامل و صحبت با آدمهای اطراف خود اختصاص دهید. به خاطر داشته باشید، وقتی از فردی میخواهید احساساش را با شما در میان بگذارد، باید خودتان را جای یک فرد آسیبپذیر قرار دهید و ذهنتان را برای برقراری ارتباط با آدمهایی از هر سطح آماده کنید.
آیا انجام یک عمل انسانی در یک سازمان یا محل کار احمقانه به نظر میرسد؟ مسلما اینطور نیست.
فقدان محبت و مهربانی در یک سازمان میتواند به آشفتگی روانی منجر شود، در حالیکه ایجاد روابط مثبت باعث افزایش سطح سلامت روانی کارکنان خواهد شد.
اگر آدمها احساس کنند شما نسبت به آنها رو راست، صادق، و مهربان هستید، آنها قادر خواهند بود با ذهن باز و آزاد به کارهای سازمان رسیدگی کنند؛ این وضعیت به ایجاد فضایی سازنده و کم استرس منجر خواهد شد.
۲. رهبران میگویند “ما”؛ روسا میگویند “من”
تمرکز و ذهنیت شما به عنوان رهبر، هنگام فکر کردن و حرف زدن، باید بر تیم و گروه معطوف باشد. در جلسات کاری، به جای آنکه در عباراتتان دائما از کلمهی “تو” یا “شما” استفاده کنید و سایرین را در مظان اتهام قرار دهید، سعی کنید ضربالاجلها را در قالب گروهی که خودتان نیز جزئی از آن هستید، مد نظر قرار دهید.
با این کار خاطرنشان میکنید که خودتان نیز جزئی از گروه هستید، و با تمام اراده، سخت تلاش میکنید تا از اعضای گروهتان پشتیبانی کنید.
به عبارت دیگر، ایجاد ذهنیت “ما” باعث ایجاد فضای کاری پویایی میشود که در آن، کارمندان تلاش میکنند “رئیس را شاد و راضی کنند” و این فضا باعث ایجاد روحیهی کار گروهی، تعیین هدف، و تحقق اهداف میشود.
ذهنیت “ما” باعث ایجاد فضایی اجتماعی و پاسخگو میشود که برای محیطهای کاری مدرن بسیار ضروری است.
۳. رهبران به دنبال رشد و موفقیت آدمها، و روسا به دنبال استفاده از آدمها هستند
متاسفانه، فضای بسیاری از سازمانها پر از آدمهایی است که میخواهند از دیگران برای رسیدن به خواستههایشان یا بالا رفتن از پلههای ترقی استفاده کنند. این نیز نمونهی دیگری از ذهنیت “اولْ من” است که برای محیطهای کاری و همچنین، روابط انسانی بسیار سمی خواهد بود.
به جای آنکه فقط از دیگران استفاده کنید یا بر خواستههای خود تمرکز داشته باشید، به این فکر کنید چگونه میتوانید به رشد سایر آدمها نیز کمک کنید.
قدرت و ظرفیتهای دلسوزانه و گروهمحورانهی وجودتان را برای حفظ آمادگی جهت برآوردن نیازهای دیگران و شناسایی موقعیتهایی که میتوانید در آنها به رشد دیگران کمک کنید، به کار ببندید. یک رهبر بزرگ با تمام وجود میخواهد شاهد شکوفایی و موفقیت آدمهای تحت نظارتاش باشد.
فهرستی از روشهایی را تهیه کنید که با استفاده از آنها میتوانید به اعضای گروهتان کمک کنید از لحاظ شخصی و حرفهای به پیشرفت برسند؛ سپس، دست به کار شوید!
۴. رهبران به آدمها احترام میگذارند؛ روسا ترسافکنی میکنند.
کسب احترام از جانب تمام آدمهای گروه نیازمند صرف وقت و تعهد است، ولی در نهایت، پاداشی که به خاطر کسب این احترام به دست میآورید، به تمام این تلاشها میارزد.
رئیسی که قدرت رهبری نداشته باشد، ممکن است دائما از طریق ایجاد ترس و انجام رفتارهای پرخاشگرانه سعی کند کنترل دیگران را به دست بگیرد. کارمندانی نیز که دائما نگران عملکردشان هستند یا تحت فشار و استرس ضربالاجلهای ناعادلانهاند، احتمالا دارای رئیسی هستند که با استفاده از سیستم ترس، و نه سیستم احترام، در سازمان حکمرانی میکند.
مهمترین نکته در این خصوص چیست؟
با رفتارهای عادلانه و مهربانانهتان با دیگران، تلاش کنید احترام اعضای گروه خود را به دست آورید. برای آدمهایی که جهت کمکخواهی به شما نزدیک میشوند، همواره مثبت و قابل اعتماد بمانید.
۵. رهبران شایستهسالار هستند؛ روسا فقط بر اساس منافع، از دیگران تمجید میکنند .
آیا به دنبال راه خاصی برای کسب احترام از جانب همکاران و کارمندانتان هستید؟ بهترین شروع برای کسب احترام کارمندان این است که دیگران را بر اساس شایستگیهایشان تحسین و تمجید کنید.
خودتان نیز هرگز وسوسه نشوید برای موفقیتهایی که مسلما به تنهایی به دست نیاوردهاید، به تنهایی مورد تحسین و تمجید قرار بگیرید، و همچنین، در مورد تجلیل از کارمندانی که وظایف و پروژههایشان به خوبی انجام دادهاند، بیش از اندازه سخاوتمندی به خرج ندهید.
میتوانید تلاشهایتان را با رعایت نکات زیر شروع کنید:
الف. اعضای گروهتان را زیر نظر بگیرید و ببینید کدامیک در پروژههای پیش رویتان بیشترین خدمت و کمک را به سازمان ارائه دادهاند.
ب. در صورت امکان، در ذهنتان یادداشتبرداری کنید. ولی حتما به خاطر بسپارید، این نکتهبرداریهای ذهنی نباید فقط دربارهی شکستهای اعضای گروهتان باشند، بلکه باید دربارهی موفقیتها و تلاشهای مثبت آنها نیز باشند.
پ. بسته به سبک رهبریتان، احساس مثبتتان را دربارهی حسن انجام کار اعضای گروهتان، چه در ملاقاتهای خصوصی و چه در جمع، بیان کنید. دربارهی عملکرد آدمها باید به اندازهی کافی صادق و سخاوتمند باشید.
۶. رهبران تفویض اختیار را بهترین دوست خود، و روسا آن را دشمن خود میبینند.
اگر تفویض اختیار بهترین دوست رهبران است، پس مدیریت خرد یکی از دشمنان آنها خواهد بود.
تفویض اختیار به معنی اعتماد و مدیریت خرد به معنی عدم اعتماد است. هیچ چیز برای یک کارمندان ناامیدکنندهتر از این نیست که احساس کند هر حرکتاش زیر ذرهبین رئیس قرار دارد.
با تفویض اختیار انجام برخی وظایف مهم و تاکید بر این مسئله که کارمندانتان آدمهایی شایسته و باهوش هستند که میتوانند به موفقیت برسند، اعتماد را در فضای سازمان خود منتشر کنید.
تفویض اختیار بهترین راه برای بهرهمندی از فواید مثبت پدیدهای روانشناختی به نام پیشگویی خودمحققکننده است. طبق این پدیدهی روانشناختی، انتظارات یک فرد از فردی دیگر میتواند باعث برآورده شده آن انتظارات شود.
به عبارت دیگر، اگر واقعا اعتقاد دارید اعضای گروهتان میتوانند به خوبی از عهدهی یک پروژه یا وظیفه بر بیایند، احتمالا موفقیت آنها بیشتر خواهد بود.
۷. رهبران به سختی تلاش میکنند؛ روسا کارها را به گردن دیگران میاندازند.
تفویض اختیار نباید به بهانهای برای فرار کردن روسا از انجام وظایف و کارها تبدیل شود. به جای آنکه دائما از دیگران بخواهید به تنهای کارهای سخت را انجام دهند، به تمام اعضای گروه خود ثابت کنید، در روزهای سخت و در صورت نیاز، شما نیز شخصا وارد گود خواهید شد.
بنابراین، توصیه میشود:
به دیگران نشان دهید در روزهای سخت در خدمت کل گروه هستید و آنها را برای رسیدن به موفقیت گروهی تشویق میکنید.
دفعهی بعد که در مواجهه با شرایط سخت یا هنگام انجام کارهای دشوار تصمیم گرفتید به یکی از کارمندانتان بگویید، “برو این کار را انجام بده”، حرفتان را تغییر دهید و بگویید، “برویم و این کار را انجام دهید”؛ با این کار به آنها نشان دهید واقعا میخواهید کمک کنید و از آنها پشتیبانی کنید.
تفاوت بین رهبر و رئیس ۸: افق فکری رهبران طولانیتر از روسا است.
رهبری که فقط دارای نگرش و تفکر کوتاه مدتی است، نمیتوانید شرایط را به خوبی برای آینده آماده و سازماندهی کند. همکاران یا اعضای گروهتان باید بدانند که میتوانند به قابلیتهایتان اعتماد کنند؛ البته نه فقط برای یک هفتهی پیش رو، بلکه برای ماه یا حتی سالهای آینده.
با بیان امیدواریها و نگرانیهایتان در خصوص آیندهی بلند مدت سازمان، در سخنرانیهای گروهی یا در جلسات کاری، مهارتهای تفکر طولانی مدت خود را به دیگران نشان دهید. برای اتفاقات احتمالی برنامههای مناسب داشته باشید و برای موارد غیرمنتظره نیز خود را آماده کنید.
برای مثال، اگر میدانید قرار است در چند ماه پیش رو، یکی از اعضای گروهتان را از دست بدهید، خودتان را آماده کنید و برنامهی مشخصی برای مدیریت این وضعیت طراحی کنید تا زمانی که بتوانید فرد مناسبی را جایگزین کنید، خود و سایر افراد گروه به بهترین شکل قادر باشید کمبود یک نیرو را جبران کنید.
۹. رهبران مانند همکار هستند، روسا فقط مانند رئیس.
همکار به معنی یاور و همدست نیز هست. تلاش کنید اعضای گروه، شما را “یکی از خودشان” بدانند؛ سعی مانند یکی از همکارانشان باشید که شانه به شانهی دیگران برای رسیدن به موفقیت تلاش میکند.
اجتناب از درگیر شدن در کارهای سازمان یک اشتباه بزرگ است، زیرا با این کار فرصتهای ارتباطی و توسعهای را از دست خواهید داد.
ایجاد عادات و رفتارهای روزانهای که بتوانند شما را به خروج از انزوا و دفتر کارتان، و همکاری با آدمها تحت کنترلتان ترغیب کنند، از اهمیت بالایی برخوردار هستند. بنابراین، عادات سالمی را وارد زندگیتان کنید تا شما و همچنین، همکارانتان از آنها بهرهمند شوند.
۱۰. رهبران آدمها را و روسا نتایج را در اولویت قرار میدهند
روسایی که به خوبی رهبری دوران بحران را فرا نگرفتهاند، ممکن است دائما بر فرایندها و نتایج تمرکز داشته باشند، نه آدمها. آنها همیشه به سیستمهای از پیش تعیین شدهی بازی متوسل میشوند – حتی اگر کارمندان ایدهها و نگرانیهای جدید را بیان کنند.
پیروی مطلق از روشهای سنتی مدیریت سازمان به قیمت نادیده گرفتن نظارت دیگران هرگز برای سازمان و اهداف آن مفید نخواهد بود.
منظور ترجیح فرایند به آدمها این است که برخی سازمانها ساختارها یا سیستمهای کارآمد را به عنوان بزرگترین دارای خود میپندارند؛ در حالیکه همواره بزرگترین دارای یک سازمان آدمهایی هستند که داخل آن مشغول به کارند. به اعتقاد بسیاری از متخصصان، آدمها به یک سازمان ارزش واقعی میبخشند، و تمرکز بر رشد آدمها یکی از عوامل کلیدی موفقیت در رهبری یک سازمان به شمار میرود.
یادگیری مهارتهای رهبری یک روند دائمی و در حال پیشرفت است
این فهرست که به تفاوت بین رهبر و رئیس اشاره کرد، کاملا مشخص میکند یک رهبر، برخلاف یک رئیس معمولی، قادر است مهربان، جامعگرا، سخاوتمند، و سختکوش باشد، و برای پیشرفت گروه از انجام هیچ کاری فروگذار نکند.
یک رهبر خوب، برخلاف یک رئیس با ترس و تهدید به کنترل سازمان خود میپردازد، قادر است فضایی سرشار از احترام و همکاری را در یک سازمان ایجاد کند.
خواه به تازگی رهبری یک مجموعه را به دست گرفته باشید، و خواه به عنوان یک مدیر موقت قرار باشد بر مجموعهای ریاست کنید، خصوصیات یک رهبری متعالی کمک خواهند کرد قدم اول را با قدرت بردارید و یک عنوان یک رهبر بتوانید بهترین عملکرد را داشته باشید و تاثیر مثبتی بر آدمهای اطراف خود بگذارید.